طنز کتاب را دوست داشتم. برایم جالب بود که بعضی مسایل سیاسی و تاریخی در آن زمان هم مثل حالا وجود داشته و فقط ظاهرش کمی با حالا فرق دارد.اوج جهالت و پشت کردن به علم و انواع خیانتها به کشور و مردم به نام دین و نظام و دولت واقعا به طرز گزنده ای در این کتاب آمده طوری که در لحظاتی آدم نمیداند گریه کند یا بخندد. چرند و پرند ملتی که بی سواد و نا آگاه باشد هرگز از زیر بار استبداد بیرون نمی آید
نمونه هایی از طنز دهخدا
در باب وضع نان
یک دندانپزشک اتریشی به نام آفشینیدر وقتی حکایت نان های تهران را شنید برای حفاظت از مینای دندان و سالم ماندن دندان ها غلافی از فولاد اختراع کرد . با استفاده از این غلاف دندان حکم آسیابی را پیدا میکند که قوه ی چهار اسب دارد و سنگ و کلوخ را هم به خوبی خرد می کند
نقد دولت
گفت نخورعسل و خربزه با هم نمی سازند ! نشنید و خورد . یک ساعت دیگر یارو او را دید مثل مار به خود می پیچد گفت نگفتم نخور؟ این دوتا با هم نمیسازند . گفت حالا که این دو تا خوب با هم ساخته اند که من یکی را از میان بردارند . من میخواهم اولیای دولت را به عسل و روسای ملت را به خربزه تشبیه کنم . هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند و میگویند شما کار کنید و زحمت بکشید و آفتاب و سرما بخورید و لخت و عور بگردید و گرسنه و تشنه زندگی کنید و بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم . ما چه حرفی داریم ؟ فیضشان قبول خدا بهشان توفیق بدهد راستی راستی هم اگر این ها نباشند سنگ روی سنگ بند نمیشود . اگر کارهای ما را باید همه اش را تقدیر درست کند امورات ما را باید بطن شریعت اصلاح کند و اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد پس شما میلیون ها رئیس و آقا و بزرگتر , از جان ما بیچاره ها چه میخواهید ؟
در باب وکلای زمانه
محض رضای خدا چشمانتان را وا کنید که به چاله نیفتید . وکیل خوب انتخاب کنید . گفتند خیلی خوب . ��له گفتند خیلی خوب . چشم هایشان را وا کردند . درست هم دقت کردند . اما در چه ؟ در عظم بطن , کلفتی گردن , بزرگی عمامه , بلندی ریش , زیادی اسب و کالسکه
در باب نقش زن
ناپلئون میگوید برای تربیت پسرهای خوب ناچاریم که مادرهای خوب تربیت کنیم . پیغمبر ما هم میفرماید بهشت زیر پای مادران است . من مدت ها بود میگفتم با این همه اصرار انبیا و حکما به تربیت زنان چه علت دارد که زن های ما چندین دفعه جمع شده عریضه ها به مجلس عرض کرده و تشکیل مدرسه به طرز جدید را خواستند و هر دفعه وکلا و وزرا گذشته از این که همراهی نکردند ضدیت هم نمودند ! درین باب خیلی فکر کردم و عاقبت فهمیدم همه ی این ها برای این است که زن های ایران یعنی مادرهای ما اعتقاد کاملی به دیزی از کار در آمده دارند . وکلا و وزرای ما خوب میدانند که اگر خانم های ایرانی دور هم جمع شوند مدرسه باز کنند خواهند فهمید که دیزی های پاک و پاکیزه بهتر از دیزی هایی است دو انگشت دوده در پشت و یک وجب چربی سی و پنج ساله روی در و دیوارش باشد . و بی شبهه وقتی این باور از مادرها سلب شد پسر ها هم بعد ها به آدم های با استخوان اعتقاد پیدا نکرده و میگویند : تا کی باید وزرا رجال و اولیای ما از میان یک عده ی معین انتخاب شده و اگر هزار دفعه کابینه تغییر پیدا کند یا شکم مشیرالسلطنه یا آواز حزین نظام السلطنه و یا جبه ی آصف الدوله زینت افزای هیئت باشد
اندر باب خرافات
دکتر ژرژپو در اتازونی ماشینی اختراع کرد که به توسط آن حیات اشخاص غریق و سرمازده و مسمومین را برمیگرداند , آقا نایب الحکومه ی آستارا شب سوم پسر دائیش به زنش گفته بود دگمه پیراهن من افتاده بدوز . ضعیفه جواب داده بود که خوب نیست رگ و ریشه به هم وصل میشود . بیوک آقا گفته بود رگ و ریشه به هم چطور وصل میشود جواب گفته بود مرگ و میر توی ما میفتد
در نقد ملاهای زمانه
من دیده بودم که وقتی یک آخوند کسی را میزد همه ی آخوندها سر آن یک نفر میرختند و غالباً بعد از آنکه اون بیچاره در زیر چماق میمرد آن وقت تازه از یکدیگر میپرسیدند این ملعون چه کرده بود ؟... یکی از علمای بزرگ بعد از آنکه مقاله ی صوراسرافیل را برایش خواندم و همه را درست گوش داد گفت : این ها کفر نیست اما نباید این مطلب را برای عوام نوشت ! خدا این شب جمعه ای کاهن ها را هم رحمت کند برای آنکه آن ها هم خدا پرست بودند و میدانستند که فرعون خدا نیست چرند و پرند امان از دوغ لیلی ماستش کم بود آبش خیلی!
نثر شیرین استاد به اندازه کافی دلچسب بود و منبع بسیار خوبی برای شناخت نسبی از زمان حیات علامه دهخدا بود بیشتر نمیتونم چیزی بگم چون در مورد استاد دهخدا نوشتن سواد و جرات بیشتری میخواد و فقط بخشی از کتاب را اینجا مینویسم که فکر میکنم جالب باشه:
...از این جهت رفت پیش یکی از آخوندها از آخوند زیر پا کشی کرد که این زنی که اینجا آمده بود عیال شما بود؟ آخوند گفت مومن، ما عیال میخواهیم چه کنیم! این همه زن توی تهران ریخته؛ دیگر عیال برای چه مان است. عباس دیگر آنچه باید بفهمد فهمید و حالا بدون هیچ خجالت شروع به پرسش نرخ کرد... شماره 27 صور اسرافیل چرند و پرند اگر چیزی که ویکیپدیا گفته درست باشه، اولین شماره صور اسرافیل سال ۱۲۸۶ منتشر شد. حالا شما حساب کنید از ۱۲۸۶ تا ۱۴۰۰ تنها چیزی که توی این مملکت عوض شده چندتا اسم و یه سری جزئیاته. فکر کنم حالا حالاها قراره ناآگاه و بیسواد بار بیایم و به راحتی استبداد رو بپذیریم! چرند و پرند این نوشتهها حدودا در سالهای ۱۲۸۰-۱۲۹۰ نوشته شده. ولی عجیب است که مملکت ما عینا به همان دردهای آن دوران مبتلا است.
نکته دیگر تیزبینی علامه دهخدا در این نوشتههاست که آنها را برای منی که ۱۱۰ سال بعد از نگارش آنها را میخوانم جالب میکند. چرند و پرند
الحمدلله به خیر گذشت
حالا که فکر می کنم می بینم واقعاً چه آدم های با گذشتی بودند. نور به قبرشان ببارد. میرزا علی اکبر دهخدا را گذاشته بودند هرچه دلش می حواهد بنویسد. میرزا هم فرصت را غنیمت شمرده بود و چه حرف هایی که از خودش در نمی آورد. مثلاً می نوشت:
در همه دنیا رسم است سال که به آخر رسید وقایع عمدۀ آن سال را در یک کتاب نوشته انتشار دهند.
من از وقایعی که آن مرحوم از خود درآورده، به علت تنگی جا، محض نمونه یکی را می آورم:
و هم در این سال یک نفر شاگرد قونسولگری اسلامبول که بعدها نفت فروشی می کرد و چند دفعه ورشکست شده، به اسلامبول رفته، باز به تهران آمده، باز به اسلامبول مراجعه کرده، باز به تهران بازگشته و باز به اسلامبول رجوع کرده، آخرش از تبریز سر درآورده (اما نفهمیدم بعد چطور شد).
اگر فهمیده بودید باعث تعجب بود. این هم شد خبر؟ بقیه خبرهایش هم دست کمی از این ندارد. ولی چرا سری که درد نمی کند دستمال ببندیم. در جای دیگر هم، در همین چرند پرند خبر زیرا را از تبریز ظاهراً جعل کرده:
بیست روز بود که مجاهدین از دو طرف سنگر بسته و با هم مشغول زد و خورد بودند… باری ده بیست روز بود که دکان ها بسته بود. ده بیست نفر هم از طرفین کشته شد. اما الحمدلله به خیر گذشت.
در این نقل قول نقطه چین جای خالی جمله ای است که در نسخۀ چاپی من در واقع جمله نیست. حتماً دوست فاضل آقای ولی الله درودیان در این چاپ شسته رفته، ضارب و مضروب را مثل بسیاری مجهولات دیگر معلوم خواهند کرد. خداوند عاقبت همه را ختم به خیر کند.
ضیاء موحد چرند و پرند
فوق العاده ست..طنز دهخدا..خداست.. چرند و پرند چرند و پرند = Charand va Parand = Stuff and Nonsense, Ali-Akbar Dehkhoda
A classic of Modern Persian literature, Charand-o Parand (Stuff and Nonsense) is a work familiar to every literate Iranian. Originally a series of newspaper columns written by scholar and satirist Ali-Akbar Dehkhoda, the pieces poke fun at mullahs, the shah, and the old religious and political order during the Constitutional Revolution in Iran (1906–11). The essays were the Daily Show of their era. The columns were heatedly debated in the Iranian parliament, and the newspaper was shut down on several occasions for its criticism of the religious establishment.
Translated by Janet Afary and John R. Perry two distinguished scholars of Persian language and history, this volume makes Dehkhoda’s entertaining political observations available to English readers for the first time. Ali-Akbar Dehkhoda (1879–1956) was a prominent linguist whose greatest achievement was an authoritative Persian dictionary.
تاریخ نخستین خوانش: یکی از روزهای آوریل سال 1974میلادی
عنوان: چرند و پرند؛ نویسنده: علی اکبر دهخدا؛ چاپ دوم 1325هجری قمری، (1907میلادی)، در صور اسرافیل؛ تهران، معرفت، چاپ پنجم 1342، در دو جلد؛ بارها چاپ شده است
از شاهکارهای ادبیات ایران است؛ «چرند و پرند» مجموعه نوشته های طنز اجتماعی و سیاسی «علیاکبر دهخدا»ست در قالب «داستانکوتاه»، «اعلامیه»، «تلگراف»، «گزارش خبری» و...؛ نوشته ها از روز هفدهم ماه ربیع الثانی 1325ه.ق تا روز بیستم ماه جمادی الاول سال 1326 برابر با (روز سی ام ماه مه سال 1907م تا روز 20 ماه ژوئن سال 1908میلادی) یعنی در فاصله زمانی بین پیروزی انقلاب مشروطیت، و آغاز استبداد صغیر است، که در سی و دو شماره ی هفته نامه «صوراسرافیل» به مدیریت «جهانگیرخان شیرازی»، و بعدها در سه شماره از «صوراسرافیل»، که پس از آغاز استبداد صغیر، توسط «دهخدا» در «سوئیس» چاپ شد، منتشر میشد، سپس «کانون معرفت» در دو جلد کتاب، نوشته ها را منتشر کرد، بیشتر نوشته های «دهخدا» با نام مستعار منتشر میشده؛
نامهای مستعار ایشان: «دخو»، «خرمگس»، «سگ حسن دله»، «غلام گدا»، «آزادخان»، «آزادخان کرد کرندی»، «علیالهی»، «کمینه اسیرالجوار»، «دخو علیشاه»، «خادم الفقرا»، «دخو علی»، «رئیس انجمن لات و لوتها»، «نخود همه آش»، «برهنه خوشحال»، «دمدمی»، «اویارقلی»، و «جناب ملااینکعلی»؛
پیش از انقلاب مشروطه، طنز و فکاهی در نظم و نثر فارسی، بیشتر برای تسویه حسابها، و یا ابراز ناخرسندیهای شخصی به کار میآمد، و رسته ی ادبی جداگانه به شمار نمیآمد؛ با گسترش آزادی نسبی بیان، پس از مشروطه، و به همت نویسندگانی همچون: «اشرف گیلانی»، و «علی اکبر دهخدا»؛ طنز به یک رسانه ی ادبی، و ابزار مؤثر سیاسی، بدل شد؛ شوخ طبعی ذاتی، و استعداد روانشاد «دهخدا»، برای بیرون کشیدن ناسازگاریها، و ویژگیهای خنده دار از جامعه، و توانایی ایشان در پرداختن به آن نکات، نوشتارهای ایشان را ممتاز ساخته است؛ «دهخدا» با برگزیدن زبان گفتگو، در نگاشته های خویش، از سبک نگارش پیچیده، و رایج آن زمان، خودداری کردند؛ و با به کار بردن واژه های روزمره ی مردمی، زبان نوشتاری توانمندی را، پایه گذاری نمودند، ایشان از پیش قراولان نثر مدرن فارسی شمرده میشوند؛ اگرچه نثر ایشان بر پایه ی سود بردن از واژگان و لغات روزمره ی کوچه و بازار، شکل گرفته است، اما نثری روشن بیان، و به دور از هرگونه بددهانی است؛ جملات ایشان کوتاه، ساده، و از نظر دستوری صحیح، و بسیار موفق، برای فرستادن پیام نویسنده هستند؛ گفته میشود احتمالا سبک «دهخدا» در «صوراسرافیل» تحت تاثیر نشریه ی فکاهی «ملانصرالدین قفقاز»، و نویسنده ایرانی الاصل آن «جلیل محمدقلیزاده» بوده است؛
تاریخ بهنگام رسانی 16/08/1399هجری خورشیدی؛ 19/07/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی چرند و پرند اگر چه بیشتر روایت ها اشاره به وقایعی داشتن که من از اونها بی اطلاع بودم اما قلم دهخدا و روایت او اونقدر جذاب هست که کتاب برای من بسیار جالب و خوندنی بود
! گفت نخـور ، عسل و خربزه با هم نمی سازند
. نشـنید و خورد. یک ساعت دیگر یارو را دید؛ مثل مار به خودش می پیچید
. گفت: نگفتم نخور! این دو تا با هم نمی سازند
!گفت: حالا که این دو تا خـوب با هم ساخته اند که من یکی را از میـان بردارند
. من می خواهم اولیای دولت را به عسل و روسای ملت را به خربزه تشبیه کنم
، من هیچوقت نمیگویم برای ما بزرگتر لازم نیست
میان حیوانات بی زبان خدا هم شـیر پادشاه درندگان است و به صریح عبارت شیخ سعدی، سیاه گوش هم رئیس الوزر است و بلکه درازگوش هم رئیس کشیک خانه میباشد
میان میوه ها هم گلابی شاه میوه است و کلم هم شاید یک چیزی باشد
، ...و اگر مشروطه هم به ن��اتات سرایت کرده باشد که سیب زمینی لابد
: باری برویم ســر اصــل مطـلب
، بزگتر لازم است
، رئیس لازم است
، آقا لازم است
. رئیس ملتی هم لازم است، رئیس دولتی هم لازم است
. اتفاق و اتحاد می آیند و طیقه یعنی ساختنشان هم با هم لازم است
! اما تا وقتیکه این دو تا با هم نسازند که ما یکی را از میان بردارند
این را هیچکس نمیتواند انکار کند، که ما ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت پنج کرور وسیصدوپنجاه و هفت وزیر،امیر، سپهسالار،سردار، امیر نویان، امیر
تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیرکبیر، شارژدافر،گنسیه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم
گذشته از اینها باز ما ملت ایران در میان بیست کرور جمعیت شش کرور و چهارصدوپنجاه و دوهزاروششصدوچهل و دونفر آیت الله، حجت الاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخ الاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند،قطب،مرشد ، خلیفه، پیر، دلیل و پیش نماز داریم
علاوه بر اینها باز ما در میان بیست کرور جمعیت، چهار کرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان،ایلخانی،ایل بیگی و ابه باشی داریم
زیاده بر اینها اگر خدا بگذارد این آخری ها هم قریب دوسه هزار نفر وکیل مجلس، وکیل انجمن، وکیل بلدیه ،منشی و دفتردار و غیره داریم
همه ی این طبقاتی که عرض شد، دو قسم بیشتر نیستند
یک دسته روسای ملت و یک دسته اولیا دولتند
ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند و میگویند شما کارکنید و زحمت بکشید و آفتاب و سرما بخوریدو لخت و عور بگردیدو گرسنه و تشنه زندگی کنید و بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم
ما چه حرفی داریم ، فیضان قبول، خدا بهشان توفیق بدهد، راستی راستی هم اگر اینها نباشند سنگ روی سنگ بند نمی گیرد. آدم آدم را می خورد، تمدن و تربیت و بزرگی و کوچکی از میان میرود
، البته وجود اینها کـم یا زیاد برای ما لازم است
اما تا کـی ؟
به گمان من تا وقـتی که این دو تا با هم نسـازند
!! که ما یکی را از میان بردارند چرند و پرند باورش سخته که مقالات استاد دهخدا، بعد از بیش از صد سال، با تغییر چند تا اسم قابل چاپ در روزنامه های فعلی ایران هستند. اما واقعیت داره! طنز دهخدا با شناخت عمیقی که از جامعه سیاسی و طرز فکر عمومی مردم ایران داشته و به دلایل عقب ماندگی کشور حمله می کرده، هنوز مصادیق بارزی دارد و این خواندن مقالاتش را هنوز که هنوز است تلخ اما دلچسب کرده. دریغا که بیدار نمی شویم و تاریخ همچنان تکرار می شود.... چرند و پرند چرا میگن دهخدا مرده؟پس این مطالب رو اگه مرده چجوری از جامعه ای الان توش زندگی میکنیم و همه این ها رو به عینه میبینیم نوشته؟
چرند و پرند